مهر نمی آید
مهر نمیآید، زجرکش میکند با هزار اطواری که ماههای دیگر بلدش نیستند. مهر نمیآید، آنقدر نمیآید تا روزهای بلند سال تمام شوند و میوههای تابستانه همه از مزه میافتند. مهر نمیآید تا جادهها از دشتها دریاها کوهها برگردند و ما را هم هرکجا باشیم به خانه برمیگردانند. مهر که میآید همه دوباره روی مبلهای خانهی خودمان نشستهایم؛ توی آشپزخانهی خانهی خودمان چای دم میکنیم، پشت میزهای تحریر خودمان مینشینیم. مهر همینجور است. وقتی میآید همه را خانگی میکند؛ چون همیشه یکی هست که باید برود مدرسه؛ یکی که باید برود دانشگاه، یکی که سرباز است، کارمندی که همهی مرخصیهای سالش را رفته و تا آخر سال دیگر هیچجا نمیتواند برود و … . مهر برای آدمها سفری خانگی است سفر در فنجان چای، سفر در شیرینیهای دارچینی، سفر در چراغ مطالعه وقتی باران پشت پنجره تندتر میبارد.